سال دارد نو میشود اما چیزی در من نو نمیشود! تکرارِ سالها اذیتم میکند٬ تکرارِ فروردینها، تکرارِ سیزدهبهدرهای غمافزا! حتی تکرارِ گوجهسبزها و چاقالهبادامها هم اذیتم میکند. سال دارد نو میشود٬ امّا چیزی دارد در درونِ من میپوسد٬ این تناقض اذیتم میکند. من ناراحت نیستم٬ غمگین نیستم٬ افسرده نیستم٬ من فقط همه چیز اذیتم میکند. دارم گوه میخورم٬ من افسردهام و البته همه چیز اذیتم میکند! موهایم را رنگ کردهام امروز٬ رنگ کردهام که نو بشوم٬ موهایم بویِ اکسیدان میدهند٬ بویِ اکسیدان اذیتم میکند.
صدای ترقه میآید. مردم برای اینکه سال را نو کنند زیرِ پایِ هم سیگارت میاندازند٬ مدلِ جشن گرفتنشان اینجوری است٬ مدل٬ سوریدن و سوراندنِ چهارشنبهشان اینجوری است٬ بمب میترکانند که جشن بگیرند٬ موشک سهپایه میترکانند که جشن بگیرند٬ فردا زیرِ پای این و آن سیگارتهای باقیمانده را میاندازند تا شادیِ پس از جشنشان تکمیل شود٬ این اوضاعِ جشنگرفتنِ مردم ماست٬ مردم احمق شدهاند! این همه حماقت اذیتم میکند.