شادی، نیلوفرِ لغزانِ رویِ برکه است؛ مهمانِ یکی دو ساعت و یکی دو روز است؛ با بادی می‌آید، با وزشی می‌رود. شادی، نیلوفرِ لغزانِ رویِ برکه است؛ لطیف است، با کوچکترین تندی و ناملایمتی از بین می‌رود.

غم امّا، عینِ کاکتوسِ بیابان است؛ تا عمقِ خاکِ کویر ریشه دارد، با بادها و طوفان‌ها و کولاک‌ها به این سادگی‌ها از پا درنمی‌آید که اگر هم بیاید باز ریشه‌هایش به جا خواهند ماند!

شادی، الکلِ در شیشه مانده‌ی کنجِ انباری است؛ نفتالینِ بین رختخواب‌هاست.

غم فولادِ آب‌دیده است. غم چگال است، غم ماناست!